خونه ی جدید

سلام

به آدرس جدید رفتم

اگر به صورت اتوماتیک منتقل نشدید لطفن به آدرس زیر برید:


www.sha-er.persianblog.ir


لطفن دوستانی که وبلاگم رو لینک کردن  آدرس رو اصلاح کنن.

ممنون

بعد یه سال سکوت


به نامش


در سال جهاد اقتصادی هستیم ،

یک عمر در اوضاع جهادی هستیم !

آنقدر هوا بخور ، بخور سیر شوی !

ما نسل تیوب های بادی هستیم !


سلام

وقتی مدت زیادی نباشی با خودت میگی برگردم کلی حرف  دارم برای زدن

ولی وقتی بر می گردی تو بُهت می مونی که از کجا شروع کنی !

یکسال نبودم و در اینجا تخته بود ! یکسالی که بنا به دلایلی می خواستم برم توی لاک خودم که تا حدی تونستم و تا حدی هم نه ! و به خاطر همین به اهدافی که داشتم تا حدی رسیدم و تا حدی نه ! ، یکسالی که بیشترش تلخی بود ولی گاهی هم شیرینی هایی اون وسط تک مضراب می زد که دلمون نترکه !

مث همه ی زندگی که انگار خدا وسط سختی ها یه تایم اوت واسه استراحت و نفس گرفتن میذاره ( مث پاگرد راه پله ! ) که مثلن کم نیاری ! ولی من خیلی وقتا کم آوردم توی این یک سال ... بگذریم !

از هرچه بگذریم سخن شعر خوشتر است !

توی سالی که گذشت کمی از فضای ترانه که اواخر فعالیتم توی وبلاگ ، محور اصلی نوشتنم شده بود فاصله گرفتم و هر دم به دری زدم ! از غزل گرفته تا رباعی ، دوبیتی ، چارپاره ، سپید ، شعر کوتاه و ... و به فراخور مطالعاتم به هر جا سرکی کشیدم ! هرچند که مثل همیشه محور اصلی غزل بوده و هست و خواهد بود ...

توی این مدت که اینجا تعطیل بود گاهی کارهامو توی سایت های شعر و انجمن ها و فیس بوک قرار می دادم و دوست های خوبی هم توی این فضاها پیدا کردم و البته با افراد زیادی هم به ته خط رسیدم ! ولی در نهایت با مسئولین بعضی سایت ها مشکل پیدا کردم ! ، بعضی مسائل باعث شد از انجمن ها کنار بکشم و فیس بوک رو هم بنا به دلایلی شخصی رها کردم و این شد که دوباره به خونه ی خودم برگشتم که فقط فعالیتم توی "ترانه های پاپتی" باشه !

از رباعی اول پست که به منزله ی تبریک سال جدید هم بود ! که بگذریم یک غزل تقدیم می کنم:


در صراط المستقیم عشق ، شیب افتاده است

مرد چشمم بی تو در سیلی مهیب افتاده است

عاقبت رفتی و فهمیدم که بیخود بر لبم

ردّ داغ آیه ی "اَمّن یجیب" افتاده است !

من خدا را خوب می فهمم در آن حالت که دید

جای او در قلب آدم شوق سیب افتاده است

بی تو حالم مثل ماهی شد که تا نزدیک ظهر

گوشه ای از آسمان سرد و غریب افتاده است

ای صلیبم چشمهایت ! مثل عیسی گیجم از

هاله ای که از تقدس بر صلیب افتاده است !

چون مترسک بغض دارم که پس از دفع بلا

آخر از محصول باغش بی نصیب افتاده است !

رفتی و گفتی غزل مُرد و نمی دانی که از

دوری ات هم در دلم شوری عجیب افتاده است ... !



90/02/14

این اواخر در پی مطالعاتی که در زمینه ی شعر کوتاه ایران و جهان داشتم به این نوع شعر علاقه ی زیادی پیدا کردم که باعث شد کارهای زیادی توی این گونه ی شعری بنویسم که چند تاشو تقدیم می کنم:



"سنگ" به "سار" خورد

ثریا به خاک افتاد !


89/10/17




تیغ که سُر خورد

اذان چپ رفت،

اقامه راست

دهان ِ رگی سمت خدا کج شد ...!


90/01/09




تو که بودی کنارم

قهوه را تلخ می نوشیدم !

از وقتی رفتی، شیرین !

می دانی چرا ؟!


90/01/20




کارگر

چون می فهمید

از کار بی کار شد !

آنها کارگر ِ "ساده" می خواستند !!!


90/01/24




پرسید:

چرا اینقدر سیگار؟

گفت:

اولین بار

توی مه دیده بودمش ... !


90/01/24




و در آخر
با رباعی شروع کردم و با جدیدترین رباعیم هم تمام می کنم


از "گیر" فراری ام ولی گیرا باش !

نیمایی ِ احوال مرا "ری را" باش !

سرگشتگی ام جای سوال همه شد

در پاسخ پرسش همه "زیرا" باش !

90/03/10

به امید فردا ...
.
**********************************************

پ نوشت:



1) جدیدترین چارپاره ام را در ماهنامه ی ادبی طغیان اینجا بخوانید:

آزاد ، رباعی ، ترانه

سلام دوستان همیشه همراه

بی مقدمه بریم سراغ شعر !!!

شعر آزاد :

علامت سؤال

من علامت سؤالم!

حس جاری بین چشمان گدا و دست تو

مثل رویایی محالم

آرزوی لمس لبخند لبی

با بهای اسکناسی ، سکه ای

آرزویی تا ابد، آماده باش و بی زوالم

من جنونی بی قرارم

حس برگشت مسافر از سفر

حس آرامیدن ِ زیر ِ لحد

در تن جسمی چروک و پیر و سرد و دربه در

حس آه یک کویر

در شنیدن های نام نوبهارم !

حس تلخ و

حس شیرین !

حس گنگ انتظارم

من عبوری در سکوتم

درک پرواز ملائک ،

در مسیر لحظه های یک قنوتم

دورم اما هستم ای جان !

خون سیمرغم به رگ هست !

این پر ِ کم جان شعرم را بسوزان

تا که در افلاک ذهنت سر برآرم

تا ببینی آتشی که ،

در مزار سینه دارم

من زمینم !

ذره ای در کهکشان چشمهایت

چشمهای خیره ی بی اعتنایت !

آن دو تا منظومه های پر ستاره ، بی نهایت

ذره ای ناچیزم و حتی به چشمت هم نیایم

تو عبوری از خدایی

من فقط یک رد پایم ...

هیچ هیچم ...

۸۸/۰۹/۲۸

-------------------------------------------------------------------------------------

رباعی :

پرسیـد چــرا پیــرهنــــت لــک دارد ؟

بــا لحـن مـُـفــَـتـشی کـه مــدرک دارد

کـم حافــظه هـم شـــده گــل شکـــاکــم

بر بوسه ی دیشب خودش شک دارد !

۸۹/۰۲/۰۵

*****************************************************

سایت بنیاد ترانه به روز شد

با ترانه ی "امید کارگر" در به روز رسانی این ماه بنیاد حضور دارم

منتظر خوندن نظرات سازنده تون در بنیاد هستم

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید :

امید کارگر


روایت میخ !


سلام

 حدیث این روزها رو سخت بشه به زبان آورد ...

از زبان راوی دیگری بشنفیم :

 

 

« روایت میخ ! »

 

تــن دوده خــورده ی من ، حالا آغشته بـه خـونه


ســرخی ِ تنـــم حکـایت ، داره از غــربت خـــونه


خونه ای که تار و پودش ، نوری از جنس خدا بود


در  ِ خــونه قبــله گـــاه ِ حـاجتــــای آدمــا بـــود


پشـــت در نمــاز خونـو گـل ریحــانه شکســـته


ایــن مسافر بهشــتی ، از زمین بارشــو بسـته


مـن یه میـخ گــُـر گـرفته ، تو آتیش در نسوختم


بغـض داغ کوچه رو به سینـه ی ریحـانه دوختـم


آسمــون کـه بی تفـاوت شـاهد کشـتن نــوری


گـریه کن شاید با اشکات خونو از تنـم بشـوری


حملــــه ی لشکــر پاییــز ، به تــن گل بهــاری


گریــه کن دیگه بهونه واسه نشکستن نــداری


"آسمون بغضتو بشکـن !"1 کوچه لبریـز کویـره !


آب و جـارو کـن ، مسافر داره از این خونه میـره

*جواد نوروزی
89/02/15

*********************************************************************
پانویس :

1) وام گرفته از "نیلوفر لاری پور"

نظیره نویسی های شعری !

سلام به دوستان همیشه همراه

برای این به روز رسانی قصد داشتم یکی از شعر نوهام رو بنویسم

ولی با دیدن مطلبی وسوسه شدم چند بیت خاص بنویسم که تبدیل به مطلب این به روز رسانی شد

این بار مطلب این وبلاگ جواب خودم در دامنه ی دو نظیره نویسی شعری هست که بین شاعرای بزرگ گذشته و معاصر صورت گرفته که ازتون دعوت می کنم مطالعه کنید

کمی طولانی هست ولی جذابیت خاصی داره این بگو مگوهای شاعرانه !

۱) اولین نظیره نویسی بین حافظ و صائب تبریزی ! و شهریار در گرفته بوده که البته بعد از شهریار شاعران زیادی در ادامه سروده هایی داشتند که روی نت قابل جستجو هست:

 

حافظ شیرازی :

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

جواب صائب تبریزی :

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

به خال هندويش بخشم سرو دست و تن و پا را

به معشوقم چو مي بخشم ز مال خويش مي بخشم

نه چون حافظ که مي بخشد سمر قند و بخارا را

 

و جواب شهریار هم بسیار جالب بوده :

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را

به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را

هر آنکه چيز مي بخشد ز ملک خويش مي بخشد

نه چون صائب که مي بخشد سرو دست و تن و پا را

سرو دست و تن و پا را ز بهر گور مي بخشند

نه بهر ترک شيرازي که شور افکنده دنيا را

 

و من هم جسارتا چند بیتی رو در ادامه نوشتم :

اگر آن یار سیمین بر ، که لرزانده دل ما را

به روی چشم امیدم نبندد جمله درها را

چو می دانم همه دنیا به یک ارزن نمی ارزد

نمی بخشم به او مـُـلک سمرقند و بخارا را

اگر خواهم متاع من به کار آن نگار آید

یقیناً هم نمی بخشم سر و دست و تن و پا را !!!

تمام آرزوی من کنارش زندگی باشد

نه مرگم آرزو باشد که بخشم روح و اجزا را !

همه دارایی شاعر دلی از جنس باران است !

که حاتم گونه می بخشم اگر خواهد دل ما را


* جواد نوروزی
16/1/1389

 

۲) و نظیره نویسی دوم :

 

شعر زیبای حمید مصدق:

تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

 

جوابی که منسوب به فروغ فرخ زاد هست ( هرچند با توجه به تحقیقاتی که کردم احتمال تعلق این شعر به فروغ خیلی کمه ) :

من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه

پدر پير من است

من به تو خنديدم

تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك

لرزه انداخت به دستان من و

سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر بسپارد

گريه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...

 

و سروده ی بنده در ادامه ی این نظیره نویسی :

دخترک خندید و

پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندان ِ

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !

هر دو را بغض ربود...

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت ... !

*جواد نوروزی
۱۸/۰۱/۱۳۸۹

رباعی و ترانه


سلام دوستان همراه

چون از شروع سال نو فرصت نشده بود مطلبی بنویسم همین جا سال جدید رو به همه تون تبریک می گم و آرزومند سالی مملو از سلامتی و موفقیت هستم براتون

سال پیش برای من سال چندان خوبی نبود !

همینطور که برای کشورم و بسیاری از مردم سرزمینم

هر چه بود خدا رو شکر می کنم که خیلی زود و به سرعت گذشت !!!

بهار رو با امید به آینده و امید به سالی بهتر از گذشته شروع می کنم

شاد باشید

و بریم سر اصل مطلب !

 

* رباعی:

جواد نوروزی

************************************************

سایت بنیاد ترانه برای فروردین ماه به روز شد

با ترانه ای در قالب نیمایی به نام  بهاریــّـه در بنیاد ترانه ی این ماه حضور دارم و انتظار نظرات ارزشمندتون رو می کشم

دعوت می کنم نظراتتون رو درباره ی رباعی فوق و ترانه ی بهاریّه از طریق لینک زیر در سایت بنیاد درج کنید:

بهاریــّـه

ترانه : اسارت

سلام دوستان

 

رباعی:

 

تـــا  بنــده ی پابنـــد رُخ خویشـم ساخــت

رندانــه به قیـــد و بنــد سُـنـّت هـا تاخــت

دیوانــه ی مـــات رُخ بـِکــرش را کـُـشت

وقتی که نشست و بر رُخش بند انداخت !

  * جواد نوروزي

۸۸/11/23

*************************************************

سایت "بنیاد ترانه" برای اسفندماه به روز شد

با ترانه ی "اسارت" در بروز رسانی این ماه حضور دارم .

منتظر خوندن و به گوش جان خریدن نظرات ارزشمندتون درباره ی رباعی فوق و ترانه اسارت در بنیاد ترانه هستم.

لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید:

اسارت

 

**********************************************************

پی نوشت:

دوستان به دلیل مسافرت و دسترسی نداشتن به اینترنت تا مدتی نمی تونم به دعوتهاتون پاسخی بدم

سال نو رو به همه تبریک می گم و برای همه تون آرزوی سالی توام با سلامتی و موفقیت دارم

بابت تاخیر از همه عذر می خوام

در اولین فرصت به همه ی رفقا سر می زنم

1) ترانه: خنده تلخ  2) ترانه: قرار نبود...

 

سلام دوستان همراه

۱)

یه مدت کوتاهی بینتون نبودم

غما دوره م کرده بودن !

اگه زود برگشتم دلیلش حل شدن مشکلات نیست دلیلش اینه که تا شقایق هست زندگی باید کرد ...

این ترانه رو چند ماه پیش گفته بودم که شرح حال این روزامه ( شاید هم بهتره بگم شرح حال همیشه ی زندگیم ) :

 

« خنده ی تلخ »

        دلـم داره می سـوزه ، ولــی بازم می خنـــدم

                                            غـــم منـو دوره کرده ، خب چشــامو می بندم

        هر کی منو می بینه ، می گه بی عار و درده !

                                            ایـن همـــه درد و غصـه ، ببیـن پیــرش نکـرده !

        یـه عمـره روی غـم هام ، نقـاب خنــده هامـــه

                                            ولـی کسی ندیـــده ، غمـی که تو چــشامــه

خــون گریه کردنـم رو ، هرگز کسی ندیـده

هـق هـق گـریه هامــو ، فقط خــدا شنیده

تو چشم خسته ی من ، اشک و غم و زاریه

اگه لبـــام می خنـــدن ، ایــن آبــرو داریــه

        آهـای تو که می خنـدی ، با خنده های تلخـم

                                            نمـی بینـی تو چشمــام ، حضــور دائـــم غـم ،

        آهــای تو که سراب خنــده هــامو می بیـنــی

                                            شــــده یــه بار به پـــای درد دلــم بشیــــنی ؟

        اگه مـی خنــده لبهــام ، ای از دلـم بی خبـر

                                            می خـوام شکستـنم رو بندازمش عقــب تر !

 

*جواد نوروزی

۸۸/۰۷/۲۴

 

۲)

و این ترانه هم به مناسبت پنجاه و دومین روز زمستان ! :

 

« قرار نبود... »

       « قرار نبود این جوری شه »1، « نه این قرارمون نبود »2

                                               قــــرار نبـــود که حــرف حــق ، زیــر لگــد بشــه کبـــود

       اون هـمـه هم صــدایی هـا ، اون همــه خــون مـــرد و زن

                                               قــــــرار نبـــــود که پلّـــــه ی نردبـــــون ستــــــم بشـــــن

       قـــرار نبـود دوبـــاره شــــب ، غاصــــب قـلبمـــون بـشــه

                                               وعـده هـــا رنگ عــوض کنــن ، بـازم حـراج خــون بــشه

       آهــــای دروغ کــــادو پیـــچ ! ، آهــای شعـــارای قشنــگ

                                               قــــرار نبـــود که بــاز دلا ، گــرم بشـــن از هُــرم فشنگ

آهای خاکی که گِلخون شد تن تو !

پـر از گـُـلهـای ســرخه دامــن تو

آهـای خـــاک اهـورایی گـــلگون

تا کی شاهد باشم جـون کندن تو ؟

       قــــرار نبـــود بعـــد یـــه عمــر ، بــازم بیــایــم اول خــط

                                               نه ! نه ! نگــــو که راهمــــون از اولـــش بــــوده غــــلط

       قبیــــله ی خستــــه ی مــــــا ، بـریـــده بـــودن از ستــــم

                                               نگــــو قیــامشـــــون بــــوده از ســــر سیــــری شکـــــم !

       تـــو قتـــل عام حرف حــق ، قبیله مون نفـس می خواست

                                               هـــوای آزادتـــری از ، غبــار ِ تـو قفـــس می خـواســت

       ولـــی درای بــــــاغ سبـــــز ، قبـــــــرای آرزو شـــــدن !

                                               قــرار نبـــود ، ولی بــازم ، دلا با خــــون وضـــو شـــدن

 

*جواد نوروزی

۸۸/۱۱/۲۱

******************************************************

پا نوشت :

۱) وام گرفته از "ژاکلین"

۲) وام گرفته از "افشین یدالهی"

پی نوشت:

عزیزان به علت فحاشی یک فرد روانپریش ( که خیلی دوست دارم علت این رفتار خصمانه رو بدونم ) ناچار شدم بر خلاف میلم نظرات وبلاگ رو تاییدی کنم.

با عرض معذرت

ترانه  : روزای بد ...

سلام

و باز هم روزهای بد...

و باز هم غم و غم و غم ...

و هنوز هم هر روز پس رفت ...

ای بابا ...

 

                                              « روزای بد ... »

اینه رسمش ای خدا ؟          ای تو تنها دلخوشیم

تو که امیدم بودی                داری تو غم می کُشیم

 

تو هجوم میله ها                 منقبض شد قلب من

اگه حبس ابدم                    دیگه شرّمو بکن !

 

امتحانم می کنی ؟               دیگه بنده ت بریده

موش آزمایشگاهیت              ته بن بست رسیده

 

 

طاقتم تموم شد و شکستم و خدا خدا خدا خدا

نیگا کن نیاز دست بسته مو خدا خدا خدا خدا

همه ی امید من تو بودی و خدا خدا خدا خدا

که تو هم سکوت غم سرودی و خدا خدا خدا خدا

 

 

دستمو بگیر خدا                  بد جوری خوردم زمین

سوختم و تموم شدم            بغضم و فقط همین

 

دیگه زندگیم جایی                واسه لبخند نداره

این روزا که رو سرم              غم و غصه می باره

 

هر روزم که بدتر از                روزای قبل منه

التماست می کنم                 دیگه قلبم نزنه !!!

 

*جواد نوروزی

۱۰/11/۸۸

*******************************************************

دوستان عزیز تا اطلاع ثانوی این وبلاگ به حالت نیمه تعطیل می باشد !

دوستانی که دعوت می کنن به خوندن مطالبشون سر نزدن احتمالیم رو به حال نا میزون این روزام ببخشن

دوستان واقعی لطفا دعا کنن

اردتمند شما

جواد نوروزی

ترانه : به دادم برس

سلام

 

اين روزا اصلا حال و روز خوشي ندارم

هر چند دور و بريام متوجه نشدن و اميدوارم نشن !

تموم سعي ام رو كردم كه مثل هميشه همه چيز رو تنهايي تحمل كنم !

اين چند خط پاره اي از دلمه تو اين روزا

( چون درد دل نياز به شنونده داره كامنت گذاري رو فعال نمي كنم

اگه كسي مي خواد حرفي بزنه يا نظري بده يا ... مي تونه از پست پايين ارتباط برقرار كنه )

 

                          « به دادم برس »

  

دارم مي شكنم   به دادم برس           خداوند جاري تو اشك زلال

زير كوه غم        دارم له مي شم        بگير دستمو هستي بي زوال

 

كم آوردم و        بريدم، ببين !             كجايي تو اي حاضر ناپديد؟

پناهم بده          كه داغون شدم          كجايي كه وقت حضورت رسيد !

 

هجوم غم و       دلي سوت و كور         نمردن دليلاي بهتر مي خواد !

نفس لخته شد    تو بغضي عميق          داره اشكم از بي كسي در مياد

 

خدايا ببين         كه مردت شكست !      آره اشك مردا تماشا داره !

دل آسمون         با بغضم تپيد               داره روي اشكام بارون مي باره

 

*جواد نوروزی

۸۸/۱۱/۰۶

ترانه: فریاد خفه

سلام رفقا !

 بخونيد ... !!!

 

ترانه:

                                     « فرياد خفه »

 

دستـــاتو از رو حنجـــــره م بكــــش كــنار

                                         اي بختــــك ظــــلمت تبــــار نا بـــــكار

اي شب سرشت شب لباس شب پرست

                                         ديــگه نقـاب پاك و معصـومت شكست

از جنـــس فريــــادم كه تو بغضـم اسيــــــر

                                         اي راوي كابـــــوس تلـــخ زَمـــهَريـــــر

فريـــاد خشـــمه سر تــــا پاي ايــن ديـــــار

                                         دستـــاتو از رو حنجــره م بكــش كــنار

                 مي خوام كه فـــرياد بزنم، از تــــه دل داد بزنم

                 حق رو زبونم بشينه، هر حرفي مي خواد بزنم

                 همرنـگ پــروانه هــا شــم، بذر تــرانه بپــاشم

                 پيــله ي غـم رو بشكافم، اسيـر زندون نبـاشم

تـــوي چشـــام خيــــره گي خشمــــو ببين

                                         خود تــو كــاشتي نِـفرَتو حـــالا بچيــن

اشــكايي كه نعـــــره ي چشــــماي تــــره

                                         يه روزي سيلش ريــشه هاتو مي بـره

يــه عمـره دوخـــتي لبـــاي مـا رو بـــه هم

                                         يه روزي اين سكوت غم رو مي شكنم

من انعكـــاس خورشيـــدم اي شــب تــــار

                                         دستـــاتو از رو حنجـــره م بكـش كـنار

 

*جواد نوروزی

۸۸/۱۰/۲۲

 

رباعي:

بيــن مِــه و لابـــلاي بـــــــاران رفــــتي

بوسيــــدمت از سایه ی قـــرآن رفـــــتي

گفتي كه جدايي ام تو را خواهد كشت !

ســـوي اَجَلت چـنين شتـابان رفتي ؟؟!!

 *جواد نوروزی

۸۸/۱۰/۲۶

 

*******************************************************

عزيزان شماره ي بهمن ماه بنياد ترانه منتشر شد

يكي از ترانه هام كه توي قالبي تركيبي و نسبتا خاص و جديد نوشته شده به اسم "نسل سوخته" يكي از ترانه هاي اين ماه بنياد ترانه س

خيلي خوشحال مي شم نظراتتون ( بخصوص نقد ! ) رو درباره ش بدونم

براي خوندنش روي لينك زير كليك كنيد:

نسل سوخته

شعر: غزل و رباعی

سلام صميمي دوستان هميشگي

اين روزا توي هر كوي و كوچه كه گذر كني حتي در و ديوار هم ذكر يا حسين گرفتن

ولي اگر گوش جانمون شنوا بود و زنگار درگيريهاي روزمرگي و سر و صدا و بوق و كرناي زندگي مدرن درگيرمون نكرده بود

هنوز مي تونستيم نواي "هل من ناصر" حسين (ع) رو بشنفيم

اما...

حرفي ندارم جز اشك و پاره هايي از حرفهاي موزون دلم

مهمان چشمهاي خيسم باش...

 غزل:

همرنگ آقا...

ارباب من، قابل بدان و نوكرم كن

                                      عبد تو هستم در ركابت باورم كن

رخت گدائي ات لباس پادشاهيست

                                      اين خرقه با ارفاق ِ بر من در برم كن

مي دانم اين را كه برايت كسر شأنم

                                      محض غبار راه خود خاكسترم كن

آري بسوزانم چو خار خشكي اي گل

                                      گل نيستم، تا كه بگويم پرپرم كن

از ذره هاي خاك راهت كمتر هستم

                                      چون مس سياهم، كيميا، آقا، زرم كن

در حسرتت مي سوزم و حالم وخيم است

                                      يك آن ملاقاتم بيا و بهترم كن

نه نه ! ببخش، آقا كجا و خانه ي من؟

                                      من را مهياي گدايي در حرم كن

امضا كني با سر به سويت خواهم آمد

                                      امضاي خود را اعتبار دفترم كن

عاشق مگر نه اينكه گيرد رنگ معشوق؟

                                      يا رب مرا همرنگ آقا، بي سرم كن

نام مرا در زمره ي عشاق بنويس

                                      آنگه سر و جانم فداي دلبرم كن

 *جواد نوروزي

۸۸/۰۹/۰۶

 

رباعیات:

رقيه (س)

اي اهل محل كه خسته از وِلـوِله ايد

از گريه ي دختر همه بي حوصله ايد

با هديه ي سـر، تير خلاصش داديد

گويا همـه از قبيـله ي حرمـله ايد !

 

قاسم (ع)

من پور حسـن، سُـلاله ي احساسم

شاگـرد كلاس حضـرت عبـاسم

گر بي زِرِه و، كفن به تن آمده ام

از نسل همان گـل كبـود يـاسم

 

علي اصغر (ع)

ديدي كه چه آمد به سر ششـماهه؟

رزمنــده نبـود آن پسـر ششـماهه

از نام عـلي هميشه وحشـت دارنـد

حـتي ز عـلي  ِ اصغـــر ششـماهه !

 

علي اكبر (ع)

رعنـا گل باغبـان بـه مقتـل مي رفـت

اكبـر، نبـي ِ زمان بـه مقتـل مي رفـت

با هـــر قدمـش رمـق ز بابا مي بُــرد

جان داده پدر، كه جان به مقتل مي رفت

 

 عباس (ع)

بر سينه ي آبِ تشنه دستِ رد زد

بـر آرزوي وصـال دريا سـد زد

امّـا تو بدان كه تا قيامت جز آب

بر سينـه اي دسـت رد نخواهد زد

 

زينب (س)

اي هستي و عشـق بي زوال زينب

اي دوري تـو فقـط، ملال زينـب

آرام بـرو عــزيز خـواهر، آرام

رحمي بكن اي اخا به حال زينب

 * جواد نوروزي

۸۸/۱۰/۰۲

*****************************************************

دوستان عزيز شماره ي دي ماه ماهنامه مجازي "بنياد ترانه" به روز شد

ترانه ها و مقاله هاي زيبا و مفيدي از تعدادي از ترانه سراهاي عزيز در سايت قرار داده شده

دعوتتون مي كنم به مطالعه و شركت در بحثهاي صميميانه ي بنياد

اينم لينك ترانه ي من در سايت بنياد ترانه:

یه برگ از کتاب...

منتظر خوندن نظرات ارزشمندتون در بنياد هستم.

شعر: محرم آمد...


رباعی:

 

شوری به دلم سر زد و بر هم آمد

انگــــار صــدای اســـم اعظم آمـد

تقویم دلم واشد و از هـر برگــش

عطـــر خوش ایـــــام محـــرم آمد

 

*جواد نوروزی

ترانه/شعر: نیمه کاره

سلام همراهان هميشگي

به روز رساني اين بارم كمي طول كشيد و دليلش مشغله ي زياد اين روزهام

عيد سعيد غدير رو به همه تون تبريك ميگم

هدیه اين بار يه اتفاق بود كه خودش سرنوشتش رو به دست گرفت و به ميل خودش متولد شد!

در ابتدا قرار بود "نيمه كاره" يه ترانه باشه و نهايتا در 7 يا 8 بيت مختوم بشه

اما بعد از سرودن دو، سه بيت اول مسيري كه براي اين ترانه پيش گرفته بودم عوض شد و راه خودش رو پيش گرفت تا به اينجا رسيد

از نظر قالب و بيان و ضرباهنگ ترانه ست ولي براي ترانه بودن كمي طولانيه

ولي به شخصه اين اتفاق رو خيلي دوست دارم و از خوندن باره باره ش لذت مي برم

در لذتم شريك باشيد:

 

                                          ‹ نيمه كاره ›

          شعراي شاعر تموم شد

                                                          عاشقونه هاش حروم شد

          عمر واژه هاش سر اومد

                                                          مث آفتاب، لب بوم شد

          كي مي دونه چي كشيده

                                                          وقتي كه تو آينه ديده

          چشمش از گريه كبوده

                                                          موهاش از غصه سفيده

          هيچ كسي خبر نداره،

                                                          كه چرا شبا بيداره،

          واسه كي ترانه ميگه،

                                                          از لبش غزل مي باره؟

          چرا همنشين غم هاس؟

                                                          چرا اون هميشه تنهاس؟

          چرا سرگذشت شعراش

                                                          قصه ي جدا شدن هاس؟

          چشم اون يه كاسه ي خون

                                                          شده پير و درب و داغون

          زندگيش شده شبيه

                                                          سرگذشت تلخ مجنون

          روبروي آينه مونده

                                                          انگاري غزل رو خونده !

          زير لب ميگه خدايا

                                                          زندگيمو غم سوزونده

          عمريه غزل مي سازم

                                                          واسه يار دلنوازم

          همه عاشقاي دنيا

                                                          همنواي سوز و سازم

          دل من اسير اون بود

                                                          واسه اون ترانه خون بود

          باورش نميشه يارش

                                                          رفت و سهم آسمون بود

          خدا ، وقتي دلبرم مُرد

                                                          با خودش دل منم برد

          بعد اون همه وجودم

                                                          زير بار غصه پژمرد

          شعراي شاعر تموم شد

                                                          عاشقونه هاش حروم شد

          عمر واژه هاش سر اومد

                                                          مث آفتاب، لب بوم شد

          كاغذ از تو دستش افتاد

                                                          انگار از قفس شد آزاد

          نيمه كاره موند ترانه ش

                                                          روبروي آينه جون داد

 

*جواد نوروزي

09/04/88

شعر: 1- خیره به ماه  2- شعر رویایی

سلام عزیزان همراه

دو تا از شعرام رو براتون میذارم و چشم به راه نظراتتون می مونم.

 

                                                                 ‹ خيره به ماه ›

دوباره خيره مانده ام، به قرص ماه نقره فام

                                              در اين سكوت نيمه شب، در اين سياهي تمام

دوباره لحظه هاي من لبالب از حضور توست

                                              خط شهـاب شب شكن، نشانه ي عبور توست

دوبـاره پـا نهـاده اي به خـاليِ خـيال مـن

                                              تــو اي جنـون آرزو، محـال من محـال مــن

تو اي فسون وسوسه، حضور بي حضور من

                                              تو اي صُـراحي سحر، سكوت مملو از سخــن

تويي تمام شعـر من، مسيـح مرده واژه ها

                                              تو را بهـا داده خدا، به مــن سپرده واژه هــا

عروض شعر من تويي، سرودن از تو كار من

                                              از تـو فقط تجسمي مـــانده به يادگـار مـن

در عمق اين سكوت شب، خيره به ماه گشته ام

                                              ببين كه بي عنايتت، مـات و تبـاه گشته ام

اگر كـه خيــره اينچنين نگـاهِ مـاه مي كنم

                                              مجــاز روي مـاه توست، تو را نگاه مي كنم

 

*جواد نوروزي


 

                                     ‹ شعر رويايي ›

با بوسه اي گرمي دادي به من اما

                                               مي ترسم از فردا، مي ترسم از سرما

مي ترسم از اينكه، سردي كني با من

                                               با من كه نشناسم، با تو سرم از تن

مي ترسم از مرگ اين حس رويايي

                                               بي عشق تو حالم گردد تماشايي

اي آنكه در قلبم، خوش كرده اي خانه

                                               اي آنكه دستانت بر زلف من شانه

اي آنكه شبهايم لبريز خواب توست

                                               دل مملو از نامت، گويي كتاب توست

در سينه ياراي يك آن نبودت نيست

                                               محتاج دستانت، جز پنجه ي من كيست؟

فكر نبــود تو كابـــوس هـر لحـــظه

                                               ترسم بســوزم در افســوس هر لحظه

اين لحظه ي نابِ گلبوسه ي گرمت

                                               در حصر آغوشِ خـواهنده ي نرمـت

جسـم پريشــانم آرامِ آرام اسـت

                                               اي شعر رويايي، وقت سرانجام است     

                                                                      

*جواد نوروزي


****************************************************************

پی نوشت:

      با توجه به سوء تفاهمی که در برداشت و نقدهای برخی دوستان دیدم لازم دونستم کمی درباره وبلاگ "ترانه های پاپتی" توضیح بدم

      همراهان صمیمی عنایت داشته باشند که این وبلاگ محدود ترانه نیست و سروده هایی که توی اون قرار گرفته و خواهد گرفت در سه بخش ۱- ترانه ۲- شعر کلاسیک ( غزل-مثنوی- ... ) ۳- شعر نو ( آزاد ) طبقه بندی میشن که می تونید از طریق فهرست موضوعی هم به هر کدوم دسترسی داشته باشید.

      با این پیشینه لازم می دونم بگم که سروده های "خیره به ماه" و "شعر رویایی" همون طور که در عنوان اشاره شده ترانه نیستند و با نیت ترانه هم سروده نشدند پس ایجاب نمیکنه اصول لازمه ی ترانه از قبیل زبان ساده و عامیانه یا آهنگ پذیری رو داشته باشند ( البته "شعر رویایی" از نظر ریتم و ضرباهنگ به ترانه نزدیکه ولی زبان و پرداخت کلاسیک روش صورت گرفته )

لطفا از نگاه شعر کلاسیک بخونیدشون.

با تشکر

ترانه: 1- تندیس 2-شکسته

سلام دوستان

دو تا از ترنم های لحظاتم رو اینجا حک میکنم!

منتظر خوندن يادگاري هاي ارزشمندتون هستم پاي اين كتيبه.

 

                                                        ‹ تنديس ›

من زمينم، تو مث تيغه ي گاوآهن باش                           

                                        زير و رو كن دلو تا ريشه كني تو رگهاش

من درختم، تو مث ابر پر از بركت و نور                          

                                        بي تو شاخه هام ميشن هيزماي خشك تنور

اگه سنگم تو مث قطره هاي باروني                                

                                        صيقلم بده، جلا كن، تو فقط مي توني

من يه كوهم، تو مث زمزمه هاي بادي                             

                                        مــن زمينگير غــمم بيا تو كــه آزادي

من يه رودم، تو مث پهنه ي اقيانوسي                              

                                        من بخشكمم تو هستي، نداري افسوسي

من يه برگم، تو مث شبنم پاك سحري                             

                                        تو مقدســي، زلالــي، از سرِ برگا ســري

من يه بغضم، تو كليد قفل چشماي مني                            

                                        گريه اي، مشكل گشايي، بغض سنگو ميشكني

بيا مثل اشك چشمام هميشه جاري باش                           

                                        مــث تنديـــس بلوريــــــن وفـــــــاداري بـــاش

 

*جواد نوروزي

14/07/88

 

                                       ‹ شكسته ›

گريه به دادم برس، ديگه نفس ندارم                               

                                       دارم مي ميرم از اين، بغض ادامه دارم

توبه م نشد دوباره، دل به نگاهي دادم                              

                                       اين بغض پينه بسته س، جواب اعتمادم

اي كاش كه لحظه لحظه، اميدوارم نمي كرد                       

                                       اينجوري ذره ذره، جون ميده اين تن سرد

دلش يه جا ديگه بود، ولي نذاشت بدونم                          

                                       نمي دونست تا ابد منتظرش مي مونم

مريض چشماش شدم، دارم تو تب مي سوزم                      

                                       الان كجاست ببينه، سياهه حال روزم؟

قسمتم از عاشقي اين دو تا چشم تره                               

                                       اين دل بي مشتري يه عمره در به دره

يه عمره داغ اشكا چشم منو سوزونده                              

                                       يه عمره روي لبهام حسرت خنده مونده

اي گريه ي رهايي منّت تو ميكشم                                 

                                       حالا كه طعم تلخ شكستنو مي چشم

 

*جواد نوروزي

23/07/88

 

ترانه: خواب ناز

سلام دوستان

میلاد حضرت مهربانی

قبله ی دلهای ایران زمین

حضرت امام رضا (ع) رو بهتون تبریک میگم

این ترانه تجلی لحظه ای یاد حرمش تو دل بی قرارمه

تقدیم به همه ی اونایی که الان دلاشون برا حرم قشنگش پرپر میزنه

 

                                       ‹ خواب ناز ›

دوباره اين دلِ پُر و، از جنس سنگ آهنم

                                            اسير مغناطيس يه پنجره ي فولاديه

جايي كه واسه صاحبش، فرقي نداره زائرش

                                            اهل كلانشهره يا كه ساكن يه آباديه

يه حس سرشار از نياز گرفته تار و پودمو

                                            دلم يه چيزي كم داره قد مساحت حرم

منتظر اجازه ام، خواب يا اشاره، يه نشون

                                            رخصت بگيرم تو حرم مث كبوتر مي پرم

تا داغ دل رو با آب سقاخونه خنك كنم

                                            يه گوشه آروم بگيرم زل بزنم به گنبدش

سنگ صبور غصه هام، سنگ كف حرم بشه

                                            اونجا سوا نمي كنن زائر خوبو از بدش

رو فرشاي مقدسش مث رو ابرا راه برم

                                            تو موج شوق جمعيت سمت ضريح جاري بشم

جسم ضريحو حس كنم، سلام آقا، امام رضا

                                            چه خواب نازي، نمي خوام، اسير بيداري بشم

 

*جواد نوروزي

07/08/88

**********************************************************

پي نوشت:

دعوتنامه

از همه ي دوستاني كه به من لطف دارن و بهم سر مي زنن و با نظر ارجمندشون منت سرم مي ذارن چه دوستان ترانه سرا و شاعر و چه بقيه عزيزان دعوت ميكنم در سايت ماهنامه تخصصي دنياي ترانه "بنياد ترانه" عضو بشن تا بتونيم در فضايي تخصصي تر درباره مباحث مختلف ترانه و شعر بحث و تبادل نظر متمركزي داشته باشيم و به پيشرفت روزافزون همديگه كمك كنيم.

شعر نو: درخت خاطره

سلام دوستان

برای به روز رسانی جدید یه شعر نو از سبک روایی رو در نظر گرفتم به همراه دکلمه ی شعر با صدای خودم که به عنوان موسیقی وبلاگ می تونید گوش کنید و البته لینک دانلودش رو هم زیر شعر می ذارم

منتظر شنیدن نظراتتون هستم.

 

« درخت خاطره »

 

یه تک درخت سبزی بود، تو یه کوچه ی خاکی

درخت سینه چاکی

که تکیه گاه عابرا،  اهالی و مسافرا

همیشه سایه ی سر و، گوشه ی دنج کوچه بود

با این که روی شاخه هاش

نه آلبالو، نه سیب و نه انجیر و نه آلوچه بود !

برای بچه ها پر از خاطره های جاری بود

بازیهای تابستونی، پاییزی و زمستونی، خنده های بهاری بود

برای اون جوونهای خاطرخواه محله، عاشقای دیوونه

شاهد نغمه های شیرین عاشقونه

همدم انتظار و بی قراری بود

روی سینه ش قلبای تیر خورده ی یادگاری بود

برای پیره مردای مو سفید محله

یه رفیق قدیمی...، صمیمی

نماد موندگاری بود

شاهد یک عمر پر از خاطره های خوب و بد

چراغونی جشنا و سیاه پوش عزا و گریه زاری بود

شاخه ی پایین درخت، خونه ی بلبل بود و یاکریم بود و قناری بود

شاخه های وسط مال جیک جیک گنجشکای شاد،

نوک درخت خونه ی اون کلاغای قارقاری بود

آخ که چه روزگاری بود....

تا اینکه لایحه اومد، که شهرا پیشرفته بشن

کوچه ها آسفالت بشن و درختا هم تخته بشن

یکی یکی خیابونا، فاتحه ی درختاشونو خوندن

یه از جلو نظام دادن، درختایی که توی صف نبودن

بریدن و ریشه شونو سوزوندن

کم کم بوی تمدن، هوش و حواسو از سر محله ی خاکی برد

انگار ملخ تخم صفا رو تو دل کوچه خورد

بحث و جدل شد میون اهالی محله،

یکی میگفت: خاطره ها چی میشه؟

یکی میگفت: خب کنار درخته عکس می گیریم!

پس همه ی مشکلا حلّ حلّه

یه عده هم رو حرفشون وایسادن

تن به بریدن درخت کوچه شون ندادن

یه عده هم دودل بودن، اعضای حزب بادن !

خلاصه آسفالت سیاه بی رحم، کوچه ها رو یکی یکی شکار کرد

هر چی کلک تو چنته داشت برای گول زدن اهل محل سوار کرد

تا می تونست بدگویی خاکو کرد

تا سبزی فکر محله شد زرد

گفتن تو این خاکا مرض می گیریم

درخت پشه جمع میکنه، نیش میزنه

یه وقت سرطان می گیریم، می میریم !!!

نگاه کنید آسفالت چقدر تمیزه و هیچ مرضی نداره

هر کی دلش واسه درختا تنگ شد

خب میره پارک گوشه ی خیابون، مثل همین درختو اونجا داره

دلا یه خورده سنگ شد

آسفالت بی مروت، خندید و گوش به زنگ شد

سرتونو درد نیارم، خلاصه شو روی زبون بیارم

یه وقت درخت چشماشو وا کرد و دید،

مردی با چیزی دستش اومد رسید

فقط صدای وز وزش رو شنید

تا چند دقیقه لرزید و درد کشید

پرنده ها با یه تکون پریدن

با چشماشون تو آسمون آبی

سقوط غمناک درخت خاطراتو دیدن.

 

*جواد نوروزی

لینک مستقیم دانلود دکلمه شعر درخت خاطره:

درخت خاطره - کیفیت بالا (128)

و

درخت خاطره - کیفیتی که در وبلاگ میشنوید (24)

**************************************************************

 

ضمناً یکی از ترانه هام به نام " حیف نفرین" تو سایت بنیاد ترانه منتشر شده ( با تشکر از علی کمارجی نژاد عزیز )  که خوشحال میشم قابل بدونید و نظری بهش بندازین ، اینم لینک صفحه :

حیف نفرین 

 

شعر:  1- لیست سیاه  2- عشق بی کتاب

سلام دوستان

امروز دو تا از غزلای جدیدم رو براتون میذارم

خوشحال میشم نظرتون رو بدونم

                                           « لیست سیاه »

هفت روز هفته ام خاکستریست                   روی تخت سینه قلبم بستریست

بسکه می سوزم هنوز از رفتنت                    رنگ ردّالقـافـــیه خاکستریست

خود نگفتی و نفهمیدم هنوز                         علت ترک من سرگشته چیست

شب کنارم بودی اما صبح نه !                       راه و رسم عاشقی اینگونه نیست

امتحان دادی و تک شد نمره ات                     در وفاداری مزن دعوای بیست

دوری تو کار دستم داده است                        آینه! این مردک ژولیده کیست ؟!!

حق بده از دوریت پرپر شوم                           این وفا میراث مهر مادریست

بی وفا ! خوش باش و یاد از ما نکن                 سهم ما در دار دنیا بی کسیست

روزها را بی هدف سر می کنم                      آمدن ها را یقیناً رفتنیست

آخر این پیمانه هم پر می شود                      عاقبت خط می خورم از توی لیست

*جواد نوروزی

 

                                       « عشق بی کتاب »

عمریست که با کتابهایش دمخور                   جلد چرمی، فانتزی و گالینگور

بی تفاوت به کوچه و بازار                             بی توجه به جَرجَر و شُرشُر

زندگی کاغذیست در چشمش                     مرد عشق کتاب کاغذخور !

روزی از روزهای پائیزی                                گوش خاک از صدای خش خش پُر،

ناگهان دست کشید از خواندن                      مات و مبهوت و اندکی دلخور

قصه ای خوانده بود و با خود گفت                  عاشقی چه صیغه ایست؟ با غُرغُر !

پای فهمیدنش به گل وا ماند                         مثل میخی اسیر گاز انبر !

خیره از پنجره نگاهی کرد                             دور تا دور اتاق را زد دور

چشم در چشم دختری افتاد                         خورد پای دل متینش سُر !

از کتابخانه اش چو مرغی جست                   مثل تیر تپانچه ی سرپُر

باقی ماجرا که تکراریست                             کم گوی و گزیده گوی چون دُر

*جواد نوروزی

ترانه: پاییز بی تو

« پاییز بی تو »

دوباره فصل پاییز و میشم از خاطره لبریز

تو رقص برگای خشک و تب ابرای بارون ریز

تو بهت پرتو خورشید از این بازی ابر و باد

هوا خورشید و ابر و باد و با هم تو خزون می خواد!

عجب نقاشی نابی رو بوم برگ پاییزه

ولی با غیبت چشمات همه رنگا غم انگیزه

مَلَس روزای پاییزی مرور با تو بودن هاست

ولی نه، خِش خِش برگا، صدای پرسه ای تنهاست!

به یاد روزایی که با تو رو برگا غزل گفتم

ترانه می گم و پیش پاهات با برگا می افتم

به یاد آخرین باری که پاییزو بغل کردیم

عجب همرنگی تلخی، مث برگاش الان زردیم

تو زرد از غربت و من زرد از این دوری رنج آور

طلوع کن ماه من برگرد، تو مهر، آبان، یا تو آذر!

 

*جواد نوروزی

04/07/88

شعر نو: روز آرام

خب ایندفعه دعوتتون می کنم به خوندن شعری بر خواسته از بی نظمی های نیمه موزون دلم:

‹‹ روز آرام ››

امروز باد نمي وزد،

ولي هيچكس از گرما نمي پزد !

نزديك پائيز است

و جام انتظار از بي حوصلگي لبريز است

روزي غم انگيز است!

امروز باد نمي وزد

و هيچ حسي در مشامم نمي خزد

به امروز اميدي نيست

به عطر گيسوان مواجت كه بر دوش نسيمي جا خوش كرده باشند

اميد رسيدي نيست

جام انتظار از بي حوصلگي لبريز است

چرا كه...

امروز باد نمي وزد !

آري...

امروز باد نمي وزد

و هيچ دنداني لبي را نمي گزد

كه فلاني!

مگر نمي داني؟ كه با باد سخن گفتن ديوانگي ست،

ديگر نمي گويند، كه چنيني و چناني

كه حرفت با گوش ما، آوايي از بيگانگي ست

چرا كه...

امروز باد نمي وزد

و من ساكتم، ماتم و مبهوت

گويي عروسكم ، گويي كه ماكتم !

امروز باد نمي وزد

و سروده هايم جز باد، هيچ گوشي را نمي سزد

چه كسي بود به آوايي شاد

قطعه شعري سر داد

گويا كه نمي آرد ياد

كه نمي آيد باد

آه اي دل كم طاقت دشمن شاد !

صداي وزينت امروز

اي دل با من دلسوز

به گوشش نمي رسد

چرا كه...

امروز باد نمي وزد...

 

*جواد نوروزي

۸۸/۰۶/۱۶

شعر: رکعت شکسته

شب 19 رمضانه

این غزل هدیه ایه از جانب امیرالمومنین(ع) به این حقیر

توی این شبای پر برکت التماس دعا دارم.

 

« رکعت شکسته »

چـه رخ داده که عـالم ظرف غم شـد

ز دنیا یک الــف گویی که کم شـد

جهــان ظرفیّـــت عرشش نبــوده

کـه عرش از ترک او ثابت قدم شـد

زمـین زیـر قدومــش منقلـب بـود

کـواکب با رکـوعش جمله خم شـد

عجب سُرخینه گیسویی به سر داشت

کـه موج زلف و ابرو جفت هم شـد

بـه فرق عـرش اعـلا بوسـه دادن ؟

چه فیضی روزی شمشیر و سم شد !!

نـوای رستگـاری زیـر لب خوانـد

کـه مولود حــرم فُـوز حـرم شـد

عبـادت تا قیامـت زیر دِین اسـت

کـه سجـاده ز خـونش محترم شـد

از آن محراب و آن بشکسته رکعت

لوای حق در ایـن عالم علـم شـد

 

*جواد نوروزی

ترانه: روز ابری

امروز ترانه ای با قالبی خاص رو براتون می ذارم ( البته برای کسایی که قبلا ترانه امید کارگر رو ازم توی انجمن گفتگوی اتفاق نو خونده بودن تازگی نداره )

« روز ابری »

روز دلگير، روزابري ** آسمون نداره صبري ** سرا زير بار چتري ** داره بارون مي زنه

خونه هاي خشك شهرم**يكي غمگين يكي بي غم **خيس ميشن آروم و نم نم**داره بارون مي زنه

نم نمك صداي شُرشُر ** مث همنوايي كُر ** از گلوي ناودون پُر ** داره بارون مي زنه

شيشه هاي تار خسته ** كه غبار روشون نشسته ** قطره ها اونا رو شسته ** داره بارون مي زنه

قطره هاي سرد بارون ** ميبارن رو گونه هامون ** زير بارون مي گيريم جون ** داره بارون مي زنه

واسه عطر خاك سيراب ** بيقرارم ندارم تاب ** مث روياس مث يه خواب ** داره بارون مي زنه

ميگيرن قطره ها خونه ** روي گلبرگاي پونه ** مي زنه دلها جوونه ** داره بارون مي زنه

بيا چترا رو ببنديم ** خيس بشيم ولي بخنديم ** كه دل از ابرا نكنديم ** داره بارون مي زنه

*جواد نوروزي

شعر: این شعر...

 سلام

امروز می خوام ناپرهیزی کنم و یه غزل براتون بذارم با زبان کلاسیک

البته به خاطر آهنگین بودنش می تونه به عنوان ترانه هم استفاده بشه ولی به هر حال قالب غزله

 

« این شعر... »

این شعر ضجه ای، از عمق جان بُوَد

مُهری به تارُکِ، پست زمان بود

این شعر ناله ایست از نای بی نوا

شکوایه ای از آزار جهان بود

این شعر مصحفی ست، از دفتر فغان

فریاد غم که در، کاغذ نهان بود

این شعر ساغریست، لبریز کینه ها

عالیجنابِ غم، ساقیِ آن بود

این شعر شاهدی ست، از عمق فاجعه

برگی ز حمله ی، باد خزان بود

این شعر قطره ایست، از جام خون دل

بازیچه دل به دست این و آن بود

این شعر ذره ای، از کوه غصه هاست

کوهی که بر دلم، باری گران بود

این شعر اخگری، از آتش غم است

در سینه فتنه ی، آتش فشان بود

این شعر گوشه ایست، از سفره ی دلم

شاعر ز وصف این، غم ناتوان بود

 

*جواد نوروزی

ترانه: خطبه عقد 2

اگه ترانه خطبه عقد رو قبلا خوندی این یه ترانه ی دیگه س ! اگرم خطبه ی عقد ۱ رو نخوندی می تونی توی ادامه مطلب بخونیش

« خطبه عقد 2 »

دخترک اشکه تو چشماش، شب عقدشه می دونی؟

ولی تو عمق نگاهش، می تونی غمو بخونی

همه جمع و غرق شادی، بی خبر از دل دختر

که داره زیر فشارِ، بغضی سنگین میشه پرپر

پُره گوشش از کنایه، طعنه های تلخ مردم

ولی این حرفا تو داغِ، دل دخترک می شن گم

حسرت یه جای خالی، التهاب نوعروسه

دستایی که رسمه امشب، دختر اونا رو ببوسه

ولی اون دستای لاجون، که می لرزن و می سوزن

یه جایی تو انتظارِ، گردن و سرنگ و سوزن

دختر عادت کرده بودش، دیگه به نبود بابا

ولی کاش می بوسید امشب، دستای کبود بابا

قلب دلمرده ی دختر، مدفن آرزوهاشه

نمی دونه حتی باباش، مُرده یا که زنده باشه

ترکید بغض عروس و، همه گفتن اشک شوقه !

توی اشکاش کِل کشیدن، همه گفتن غرق ذوقه !

ولی یک زن شکسته، یه گوشه می سوخت و می ساخت

رنگ اشکای عروسو، مادر شکسته می شناخت.

 

*جواد نوروزی

ادامه نوشته

شعر: فریاد

« فریاد »

فریاد می کشم، از عمق سینه ام

از قلب مملو از، نفرین و کینه ام

فریاد بر سرٍ، این روزگار پست

در بین نعره ها، بغضم ولی شکست

فریاد می زنم، با چشمهای خیس

از ظلم این فلک، غارتگر حریص

دار و ندار من، شد غارت ای خدا

بر تو شکایت از، تقدیر بی حیا

هر روز لطمه ای، بر نیمه جان من

تا بی نمانده در، جسم جوان من

هر دم هجوم غم، بر روح زخمیم

یا ربّنا مگر، من بنده ات نیَم؟

یک عمر غربت و، یک عمر بی کسی

خنجر ز پشت سر، بر پهلویم بسی

داغ و غم فراق، تبعیض و طعنه ها

لرزد تنم چو بید، از برق دشنه ها

با این تن نحیف، این روح نیمه جان

با قلب خسته ام، بازی کند زمان

تسلیم گشته ام، راضی نمی شود

راضی به ختم این، بازی نمی شود

هر روز فتنه ای، دارد به زیر سر

بر جانِ ریشه ام، افتاده با تبر

یا رب شنو تو این، فریاد خسته را

بر روی من گشا، درهای بسته را

از جور این فلک، تنگ آمدم دگر

یا کن عنایتی، یا از میان ببر !

 

*جواد نوروزی

 

ترانه: راضی به مردن

« راضی به مردن »

ای اجل به داد این، خسته ی وامونده برس

که شدم بی کس و کار، که منم بی کار و کس

دیگه پیمونه ی من، پُره وقت رفتنه

اگه نوبتی باشه، نوبت مرگ منه

روزگار ای روزگار، نشدی یار دلم

حق من نبود که از، همه جا رونده بشم

روز خوش ندیدم و، از همه بریدم و

خط رو دل کشیدم و، ته خط رسیدم و

زهر غم چشیدم و، دیگه طاقت ندارم

من غریبم ای خدا، توی غربت نذارم

دیگه بسّمه خدا، حسرت و غربت و غم

سنگ زیر آسیا، دیگه کم آورده کم !

حالا که اینجا کسی، چشم به رام نمی مونه

حالا که کسی منو، لایقش نمی دونه

وقتی فرقی نداره، بودن و نبودنم

راضی ام به مردن و، رفتن جون از تنم.

 

*جواد نورزی

ترانه: تعلیق

« تعلیق »

تو اون چشمای مه اندود، شدم مبهوت و سرگردون

تو این تعلیق غم آلود، بلاتکلیفم و حیرون

دلم وامونده و گیجه، تو این کابوس بی پایان

سرم کانون سرگیجه، پریشونم مث طوفان

مث گرد و غبار راه، شدم بازیچه ی تقدیر

معلق مونده احساسم، تو این افسوس دامنگیر

مث یه ماهی مرده، تو چنگ موجای بی رحم

دلم زندونی چشمات، می باره از زبونت زخم

نه پای رفتنم مونده، نه جایی تو دلت دارم

تو این بن بست ظلمانی، پر از برخورد دیوارم

نه روی خوش نشون میدی، نه حرفی صحبتی چیزی

اگه دنیا بهاری شه، تو باد سرد پائیزی

بیا تکلیفو روشن کن، که من دلسرد دلسردم

دیگه خسته م از این تردید، بگو باشم یا برگردم

 

        *جوادنوروزی

آغازنامه !

 سلام

من جوادم!

این اولین تجربه ی وبلاگ نویسی منه.

قصد دارم بعضی از ترانه هایی که گفتم و میگم رو اینجا بذارم تا اگر برای کسی جالب بود بخونه و نظر بده.

دست هر کسی که درباره شعرام نظر بده حالا هر نوع نظری که باشه رو می بوسم.

علی الخصوص اگه نگاه فنی و منتقدانه داشته باشین بینهایت خوشحال ترم می کنین چون باعث پیشرفتم میشه.

مخلص شما

یه کرم که آرزو داره یه روزی پروانه بشه!

« جواتی » 

یاحق.