نقد ما
کوچکانی در کفش بزرگانند چند صباحی ست شادان
لحظه ها میگذرد ما همچنان حیران تا کجا پیش رود این دوران
ما بدیدیم حامدی نامی گمنام با دستانی لرزان و جوات و عسلاتی همسان
میزنند لاف فرهنگ و ادب به دور از چشم بزرگان آسان
کس نبود نقد کند آنان را که چه شاید ذره ایی دیده شوند یک بار
و در آن دور دست ها و در این شهر بزرگ فاطیمای بود تک و تنها دانا
روزگاران خواهد گذشت ای حامدا بی تو اما خوش در احوال ما
سر به زیر و با وقار و ساده باش همچو دیروز در دید ما
عاشقانه با ترانه کمی غم با گلایه پس شعر شادت کو ای بی نشان
رنج مردم بیشتر میکنی با این کلام غم را فراموش کن با این زبان
ای مردمان قصد ما تخریب شاعر نیست روزگاریست ابری دوران ما
بحث ما نثر حامد یا بصیرا نیست این چنین سبک است نقد و وصف ما
فاطیما
سلام
موفق باشی [گل]
سلام به به عالیه
انشاا...یه روزی ازاین عقده رها بشی دختر
ش فاطیما درحال نگارش بود
سلام حامد
آره من یه مطلب دست داشتم اما انگیز ه نداشتم تمومش کنم..........
اما من اون اراجیف رو ننوشتم ...
حتی این شعر حامد مشنگ رو هم من فقط اصلاحش کردم
کار متین بود من نخواستم اون همه ناسزایی که به مادر ت و خواهرت
داده بود رو انتشارش بدم
من با تو مثلا مشکل داشتم نه با اونا
پس بدون حرمتت رو حفظ کردم.....
من اشعارت رو دوست ندارم چون غمگینم میکنه...
شاد بگو تا شادی بیاد دنبلت بگرده