-
یاد ما
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 11:05
مگذار از چشم فاطیما بیفتی بی هیچ بهانه ای از آسمان بیفتی در گوشه ی خاموش دور از کهکشانها مثل شهابی سوخته تک و تنها بیفتی ای حامد عاقل مصمم باش تا کی! از جواد بپرسی که شاید در چاه بیفتی چشم انتظار دیدن فردا نباش فردا آنگاه که با اصحاب شب در جنگ از پا بیفتی چرا خواهی در کوچه ی غمگین شعرت مانند برگی خشک در پاییز بیفتی...
-
حقایق
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 19:15
آمال مرا به سرداب حقایق رهنمون داد تا در کمترین های زمان بیکران دل نوشته های خویش را به سازش در آورم حامد نامی را کوک نمودم که از آتش درونش مطبخی سازم بهر نایاب ترین کلماتم نا خواسته حاصلش لشگر کشی احساسات شد و مرگ نفرات او به سیلابی بدل شد روان به دشت گلهای ارغوان به اشتباه به اشتباه و باز هم به اشتباه ندانست قدر لظه...
-
کینه
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 20:21
کینه زندگیم ابری شد روزگارم سرد شد آبگینه ی ایام به زمین خورد وشکست ناله ام نم نم پیچید زیر این تیره ی شب با سر وسنگ و ستم خاطرت باشد یاد میرسم با فریاد میرسم با فرهاد فاطیما
-
وصف ما
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 20:09
وصف ما اندک فرصتی نیست که در این ابیاتم یاد کنم از دلاور یارانم که چو شیرانند در این جنگل خشم بهر پاسداری از حرمت اشعارم خون وخون خواهی ز فریادها شد نمادی زین شهر در یادگارم چون بصیرانی که نبودند ز روز ازلی بهر ما ذره ایی در افکارم روزگاری برسد عسلات وعسلات و بچه هایش چه حکایت ها نقل کنند از حرکاتم گر لحظه ای ثانیه...
-
نقد ما
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 19:59
نقد ما کوچکانی در کفش بزرگانند چند صباحی ست شادان لحظه ها میگذرد ما همچنان حیران تا کجا پیش رود این دوران ما بدیدیم حامدی نامی گمنام با دستانی لرزان و جوات و عسلاتی همسان میزنند لاف فرهنگ و ادب به دور از چشم بزرگان آسان کس نبود نقد کند آنان را که چه شاید ذره ایی دیده شوند یک بار و در آن دور دست ها و در این شهر بزرگ...
-
سازش
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 18:54
سازش دارم از تو اعتراضی ساده حال گرچه باشی سبز مثل سیب کال این نباشد رسمش ای نارفیق قمه میگیری گلویم همچو تیغ روی صحبت با تو دارم ای عسل خواهمت بینم تورا کو رو کچل خوب میدانم که میدانی وبس خلوتها را نگویم پس نترس لعنت دلها بر جواد باد که پر رویی را به حامد یاد داد کاش بیت ناقصم در میگرفت شعله ای سوزنده او را از ته...
-
تقدیم به حامد بصیر
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 10:55
حامد مشنگ حامدا یا بصیرا در چه حالیت با دوستان ای کونیان میکشید نقشه ها در خواب بهر دوستان ما ای اشکیان گر چه دوریم زهم لیکن میرسد ناله ها و ناله ها و شکوه ها آری آری درد است در سوراخ تنگ ناز کردن با عشوه ها دیدمان سوراخی داری خندان چون کونان مرغ شایدا این رسم است باشی خندان اول کار بزرگ آیندگان گیرند پند از روزگار...