آمال مرا به سرداب حقایق رهنمون داد
تا در کمترین های زمان بیکران دل نوشته های خویش را به سازش در آورم
حامد نامی را کوک نمودم که از آتش درونش مطبخی سازم بهر نایاب ترین کلماتم
نا خواسته حاصلش
لشگر کشی احساسات شد و مرگ نفرات
او به سیلابی بدل شد روان به دشت گلهای ارغوان
به اشتباه
به اشتباه
و باز هم به اشتباه
ندانست قدر لظه ها و فرصت های خویش را به شک
و در این زمان بناچار
همچنان اسب وحشی جملاتم لجام گسیخته پیش میرود
سوی به سوی آیندگان
پایان
موفق باش
سلام
مایلم تلفنی صحبت کنیم
تابدونم دردچی بوده و الان چیه؟
نگوکه تلفنمو نداری
تلفن که دارم
اما اگه زنگ بزنم و بخوای اذیتم کنی چی؟
.............
با چت حرف بزنیم؟